پایگاه اطلاع رسانی شهرستان بستان آباد(اوجان)

آخرین اخبار شهرستان آموزش دانلود و ...

پایگاه اطلاع رسانی شهرستان بستان آباد(اوجان)

آخرین اخبار شهرستان آموزش دانلود و ...

شهید مهدی باکری

شهردار ارومیه‌ که‌ بود ، دو هزار و هشتصد تومان‌ حقوق‌ می‌گرفت‌. یک‌ روز بهم‌ گفت‌ « بیا این‌ ماه‌ هر چی‌ خرج‌ داریم‌ رو کاغذ بنویسیم‌ ، تا اگه‌ آخرش‌ چیزی‌ اضافه‌ اومد بدیم‌ به‌ یه‌ فقیر. » همه‌ چیز را نوشتم‌ ؛ از واکس‌ کفش‌ گرفته‌ تا گوشت‌ و نان‌ و تخم‌مرغ‌. آخر ماه‌ که‌ حساب‌ کردیم‌ ، شد دو هزار و ششصد و پنجاه‌ تومان‌. بقیه‌ی‌ پول‌ را داد لوازم‌ التحریر خرید ، داد به‌ یکی‌ از کسانی‌ که‌ شناسایی‌ کرده‌ بود و می‌دانست‌ محتاجند.

گفت :‌  اینم‌ کفاره‌ی‌ گناهای‌ این‌ ماهمون‌

لودر گیر کرده‌ بود ؛ بقیه‌ی‌ ماشین‌ها پشتش‌. راننده‌ هر کاری‌ کرد ، نتوانست‌ در بیاید. گفت‌ :«برادر من‌ ، اگه‌ گاز کم‌تری‌ بدی‌ خودش‌ در می‌آد.»

راننده‌ عصبانی‌ شد و گفت‌: «من‌ دو ساعته‌ با این‌ لکنتی‌ ور می‌رم‌ نتونستم درش‌ بیارم‌. حالا تو از راه‌ نرسیده‌ ، می‌ گی‌ این‌ کار رو بکن‌ ، این‌کار رو نکن‌؟ اگه‌ راست‌ می‌گی‌ خودت‌ بیا درش‌ بیار.»

 حاجی‌ الله اکبر که‌ گفت‌ ماشین‌ درآمد. راننده‌ از خوش‌حالی‌ نمی‌دانست‌ چه‌ کار کند. بهش که‌ گفتند کی‌ بوده‌ ، از خجالت‌ سرخ‌ شد.

«با یک صلوات از سردار شهید مهدی باکری یاد کنید»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد